آخرین ارسالی های انجمن

قسمتی از متن داستان ها :
دانلود مجموعه داستان کوتاه رقص در غبار اختصاصی یک رمان نمی دانست چه اتفاقی برایش رخ داده است که اینگونه احساس سبکی و راحتی می کرد. گویی هیچ دردی بر جسم نداشت و در روحش کوچکترین خلائی احساس نمی کرد. چقدر احساس آرامش داشت و تا به حال اینگونه با آرامش نفس نکشیده بود؛ حال عجیبی داشت ! با خود اندیشید چرا تا به حال اینگونه از زندگی کردن لذت نبرده است؟!

.jpg)
به قلم :نرگس عینی
خلاصه ی از داستان رمان:
ناگهان به خاطر سرعت زیادی که داشت با پسری برخورد کرد و این تصادف همراه شد با جیغ کوتاه دختر و باز شدن در سامسونت پسر . همه ی وسایل کیف به بیرون ریخته شده :یک عینک آفتابی ، یک شیشه ادکلن ، یک کراوات ، یک برس مو ، دو کتاب ، چند برگ جزوه ی درسی به اضافه ی یک دسته کلید و یک کیف پول . دختر با شرمساری شروع به جمع کردن وسایل پسر کرد و گفت :..

