آخرین ارسالی های انجمن
.JPG.jpg)
نام رمان :رمان مجنون اجباری
به قلم :فاطمه زایری
حجم رمان : ۳.۰۷ مگابایت پی دی اف ,۱.۱۹ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۰۱ مگابایت نسخه ی جاوا , ۲۱۶ کیلو بایت نسخه ی epub
خلاصه ی از داستان رمان:
یه
دختر امااینبار باجنسی مخالف ازجنس بقیه دخترا..یه دخترکه زندگیش بخاطر
انتقام بی رحمانه مردی دستخوش تغییرات ویران کننده ای شده وخودش هم تواین
فراز ونشیب ها تغییرکرده دیگه اون معصومیت وپاکی وخوبی گذشتشو نداره …الان
یه ملکه ست…ملکه عذاب که مردی اعتقاد داره اون ملکه عذاب نیست …ملکه ….
باید دیداین مرد میتونه ملکه بدذات قصه مارو با جادوی عشق دوباره به معصومیت گذشته برگردونه یانه..
دانلود رمان مجنون اجباری از فاطمه زایری با فرمت pdf برای کامپیوتر و لپتاپ
دانلود رمان مجنون اجباری از فاطمه زایری با فرمت apk اندروید
دانلود رمان مجنون اجباری از فاطمه زایری با فرمت java جاوا
دانلود رمان مجنون اجباری از فاطمه زایری با فرمت jad
دانلود رمان مجنون اجباری از فاطمه زایری با فرمت java (پرنیان)
دانلود رمان مجنون اجباری از فاطمه زایری با فرمت epub آیپد و کتابخوان ها
صفحه ی اول رمان:
باز
هم صدای داد و فریاد دختر جوان بلند شد و ترس و اضطراب تمام وجود مهری
خانم را فرا گرفت .صدای دختر را می شنید که او را صدا میکرد .با ترس به سمت
پله ها قدم برداشت آنقدر مضطرب بود که نفهمید چگونه آن همه پله را پشت سر
گذاشته و به دختر رسیده و با فریاد دختر به خودش آمد :چرا منو بیدار
نکردی؟؟؟
ترس وجودش با فریاد دختر چندین برابر شد و قادر به باز کردن
دهانش و گفتن عذر و دلیلش نبود تا اینکه دختر بار دیگر بر سرش فریاد کشید و
گفت :مگه نگفتم ساعت ۶ صبح اینجا باش و ۷ منو بیدار کن ؟؟
مهری خانوم بالاخرهل بباز کرد و با صدایی لرزان گفت:خانوم بخدا دخترم مریض بود و شبونه بردیمش بیمارستان و تا الانم اونجا بودم .
دختر جوان که گویی به شدت عصبی بود دوباره فریاد کشید و گفت :این به من
ربط نداره من برای اینکه کارامو انجام بدی سرماه کلی پول میریزم به حسابت
الانم که نمیتونی وظایفتو انجا بدی اخراجی .مهری خانوم با شنیدن حرف آخر
دختر یاد جهیزیه ی دخترش و سیر کردن شکم بچه های قد و نیم قدش افتاد و به
التماس متوسل شد اما هر کاری کرد دختر جوان راضی به بخشیدن او نشد و در آخر
مهری خانوم مجبور به ترک آن خانه که بی شک دست کمی از یک قصر نداشت شد و
دختر جوان را تنها گذاشت . دختر جوان که به خاطر خواب ماندنش قرار دادی مهم
را از دست داده بود به شدت عصبانی بود و مدام دور خود میچرخید وزیرل ببه
مهری خانم ناسزا میگفت تا اینکه صدای تلفن همراهش را شنید و سریع وارد
اتاقش شد و موبایل را از روی میز برداشت و قسمت اتصال را لمس کرد و به شخص
پشت خط گفت :الو شریفی جلسه چی شد ؟بدبخت شدیم؟
شریفی دستیارو وکیل
دختر جوان مانند همیشه با صدایی خشک و جدی جواب داد :خیالتون راحت به هر
سختی که بود تونستم یه جلسه برای هفته بعد ترتیب بدم
دختر جوان نفس
راحتی کشید و با گفتن جمله :کارت خوب بود دیگه قطع میکنم به تماس خاتمه داد
و موبایل را بر روی تخت پرتاب کرد و تا قصد خروج از اتاق را کرد دوباره
صدای موبایلش فضای اتاق را پر کرد به سمت تخت رفت و موبایلش را برداشت و به
صفحه اش نگاه انداخت اردلان بود پسرعموی بذله گو و شرو شیطانش .نفسش را با
صدا بیرون داد و به تماس پاسخ داد :ها؟
صدای شاد اردلان پخش شد :الو سلام پرتو خانوم پارسال دوست امسال آشنا .
پرتو بی رمق پاسخ داد :خب؟چیکار داشتی ؟
اردلان با لحن قبلی گفت :عزیزم بابا گفت زنگ بزنم بیای اینجا
-اونوقت واسه چی؟
رمان مجنون اجباری از فاطمه زایری

برچسب ها رمان مجنون اجباری از فاطمه زایری با فرمت pdfjavaepubapkرمان مجنون اجباریرمانرمان مجنون اجباری از فاطمه زایریفاطمه زایریمجنون اجباریمجنوناجباری
ارسال نظر
نظرات ارسال شده
ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید:

مهشید : خیلی عالی بود